دیروز دورهم نشسته بودیم که موبایل خواهرم زنگ خورد..
آقای کوهنورد بود !
من یهو گوشام تیز شد .. آقای کوهنورد کلی عذرخواهی کرده بود از اینکه حال مادرش خوب نیست و به محض بهتر شدنشون قرار بعدی رو میزارن..
دروغ چرا ! منتظر بودم ... دو هفته سکوت کردم و به روی خودم نیورده بودم که منم از آقای کوهنورد خوشم اومده..
خلاصه طی تلفن بازیا متوجه این شدیم که آقای کوهنورد و خانوادش تو راه برگشت از مشهد ظاهرا غذای بین راهی خورده بودن و همگی مسموم شدن .
باز استرس وحشتناک وجودمو گرفته ..- ۹۴/۰۵/۱۹