امروز دوم آذر ماهه ، من و کوهنورد دوماهه که رسما به عقد هم درومدیم ، به قول کوهنورد انگار ن انگار دوماهه انگار بیست ماهه که عقدیم !
کلا چه برای خانواده من چه خانواده کوهنورد جا افتاده این ازدواج ! پس چرا برای من جا نیافتاده هنوز ...هنوزم لنگ میزنم و خیلی عقب تر از کوهنوردم . شاید نمیخوام باور کنم ازدواج کردم و مسعولیت دارم ! شایدم از اینه که زیاد همو نمیبینیم ،. دروغ چرا ولی تا همین یک ماه پیش وجودشو یادم میرفت ، خودم از خودم خجالت میکشیدم.
برنامه های زیادی داریم و فرصت کم! اونم بخاطر تاکید خانواده ها روی زودتر گرفتن عروسیه و رفتن به خونه خودمون که حس بد منو تشدید میکنه. فکر میکردم دوران عقد طلایی رو پشت سر خواهم گذاشت ولی الان میبینم ساده تر از من کسی نگذرونده این دورانو ! یه بخشی هم مقصر خودمم که غرولند نمیکنم به کوهنورد خیلیا تو دوران عقد خواسته هاشونو به زبون میارن ولی من تو این دوماه دیشب ازش خواستم که بریم بیرون من رانندگی کنم ! نهایت تفریح ما خوردن هویج بستنیه و موندن تو ترافیک حکیم و امام علی !
یکی بهم گفت :تو ی جمعی اگه باشین همه میفهمن شما دوتا زن و شوهرین بدون معرفی ! یعنی انقدر مچ شدیم باهم تو این دوماه؟مگه میشه؟بقیه هم مث منم یعنی؟
امشبم ک بیخوابی زده به سرم و برای فرار از فکر کردن به گذشته اینجا نوشتم .. حرفام بی سر و ته شده. توجه ننمایین
- ۹۴/۰۹/۰۲