قطعا لطف خدا بوده که من تو هفته ی اول شروع کار ِ جدیدم ، عکاسی تبلیغاتی شرکت رو دستم بگیرم .. و ایده پردازی کنم و نظراتم اجرا بشه .. دوتا کارمند زیر دستم کار کنن و هر روز حدود نیم ساعت تو جلسه با مدیران باشم و از فکر هام استقبال کنند.
همیشه همینو میخواستم .. اینکه دیده بشم ، اینکه بها بهم بها داده بشه . اینکه توی یک تیم فعال و جوان و با سواد و با جذبه کار کنم که نصیبم شد.با اینکه بیشتر کار من با زبون اجنبی سرو کار داره و دارم خودمو می رسونم به همکارای دیگم و رییسمم این تلاشمو میبینه روز به روز مسعولیت های جدید بهم اضافه میشه .. حس خستگی نمیکنم .. کارمو دوست دارم .
کوهنوردمو دوسش دارم و یه وقتایی مثل همین الان اونقدر دلتنگشم که اشک تو چشمامه ...
- ۹۵/۱۲/۰۱